نور خدا خاموششدنی نیست
انقلاب اسلامی، آغازگر گفتمانی جدید در عرصه حیات فردی و اجتماعی انسانها بود و پس از چند قرن حاکمیت گفتمان سکولاریسم و دینگریزی بر فرهنگ، سیاست و اقتصاد جهان، مدل اداره جامعه و حکومت را براساس تعالیم دینی و آموزههای وحیانی مطرح ساخت. در حقیقت میتوان گفت انقلاب اسلامی ایران، طلایهدار رنسانس دیگری در جهان بود، با این تفاوت که در رنسانس قرن شانزده و هفده اروپا، بشر با روی گرداندن از آسمان تلاش کرد که همه مناسبات فردی و اجتماعی خود را براساس آموزههای عقلانی و تجربی سامان دهد، اما در رنسانس قرن بیستم ایران، انسان با رویکرد دوباره به آسمان، تلاش بزرگی را برای سامان دادن همه مناسبات خود بر مبنای کتاب خدا و سنت معصومان علیهمالسلام آغاز کرد.
انقلابی که هراندازه در ماهیت وهویت آن تعمق میکنند بیشتر در تحیر فرو میروند. چرا که با مبانی مارکسیستی یا نئومارکسیستی، مکاتب کارکردگرایی، ساختارگرایی و نوساختارگرایی و یا مبانی مدرنیته و لیبرالیزم نمیتوان به فهم انقلابی موفق شد که ریشه در بعثت و عاشورا داشته، روی به سوی ظهور دارد و با شاخصههای معنویت و عدالت فراگیر ظهور پیداکرده است. انقلابی کاملا دینی که بنیان مدرنیته را مورد هدف قرار داده است.
انقلاب اسلامی ایران در دوران جنگ سرد بین دو ابرقدرت جهان یعنی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به وقوع پیوست. درآن دوران جهان دوقطبی شده بود؛ قطب غرب و قطب شرق. و جریانها و پدیدههای جهانی و راهبردهای دولتها عموما برآن اساس عملیاتی میشدند.
اما انقلابی که در ایران به رهبری سترگ مردی عارف و اعماقنگر به وقوع پیوست؛ با گفتمانی غیر از گفتمان رایج غرب وشرق بود. و آن «نه شرقی» و «نه غربی» بود. سخنی نو از جنس ملکوت و معنویت. در دنیایی که ظلمت شرق و غرب فراگرفته بود، همگان انفجار نوری را بالعیان دیدند که تاریکیها را در نوردید و جانهای خسته را رمقی دیگر بخشید.
انقلاب اسلامی درداخل مرزهای ایرانی به وقوع پیوست اما هیچ زمانی نبود که درحصار مرزهای جغرافیایی محصور شود. چون دین، فطرت و انسانیت محدود هیچ حدودی نیست. انقلاب اسلامی به سرعت گفتمان مقاومت را تئوریزه و به محور جبهه مقاومت تبدیل شد. جبههای که اردوگاه تمام حریتطلبان ومعنویتگرایان بود و هست.
«ژئوپلیتیک محور مقاومت» پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران با تعریف گفتمان جدید در مقابل اهداف و ایدههای غرب، ایالات متحده و استکبار جهانی با نقش محوری و رهبری ایران تعریف میشود.
نظریه جهانیسازی (Globalizm) که در حقیقت پروژهای آمریکایی بود، نوعی استفاده ابزاری از فناوریهای نوین در جهت استیلاء و تسلط بر ممالک و فرهنگها وتمدنهای دیگر است. چنان که در برخی از تحقیقات و نظریهها از این نوع جهانی شدن به غربیسازی و آمریکاییسازی هم تعبیر میشود.
پس از فروپاشی نظام کمونیستی در شوروی سابق، آمریکا صحنه بینالمللی را برای تاخت وتاز سیاسی خالی دیده و به تبع آن به قدرتنمایی اقتصادی، فرهنگی ونظامی پرداخت. صنعت و دانش فنآوری خود را به رخ جهانیان کشید، اقتصاد و تجارت را در قبضه خود گرفت، فرهنگ لیبرالیسم را بر ملتها تحمیل و آنها را در هالهای از بهت و چندگانگی قرار داد. دلار، صنعت بیبدیل و تاثیرگذار فیلم، جوسازیهای رسانهای و قدرتنمایی نظامی از ابزارهای این پروژه استعماری بود.
طرح نظم نوین جهانی (طرح نظام تک قطبی) به رهبری آمریکا و تأسیس سازمان تجارت جهانی و حمله نظامی به کشورهای دیگر را باید در راستای همان پروژه دانست.
دراین برهه بود که انقلاب اسلامی در برابر همه موجودیت آمریکا قد علم کرده و هیمنه او را به تحلیل برد. توحید محور انقلاب بود و نظریه جهانی شدناندیشه خداباوری مطرح و معادلات حاکم بر جهان به طور کلی تغییر پیدا کردند. فرمولهای معادله سازی و حل معادله جابه جا شد و دو جبهه حق و باطل شکل گرفت.
مطرح شدن انقلاب اسلامی ایران در سطح جهان و شکلگیری جنبشهای دینی در سراسر جهان به بروز انشقاق و گسست در جریان جهانی شدن فرهنگ غرب منجر گردید. در واقع این روند خود به جهانی شدن دیگری انجامید که با عنوان «جهانی شدن معکوس» از آن یاد میشود. تحت تأثیر انقلاب اسلامی، جهانی شدنهای بسیاری مورد توجه قرار گرفتند که عمدهترین آنها «جهانی شدن بنیادگرایی و دین» است. به بیان دیگر، نهضتهای دینی، روند مخالفت با جهانی شدن نظام سرمایهداری آمریکایی را تشدید کرد که خود این روند را به نوعی جهانی شدن تعبیر کردهاند.
انقلاب مفهوم دیگری را به عنوان جهانی شدن ارائه کرد؛ جهانی شدن دین و عدالت توحیدی به جای جهانی سازی لیبرال دموکراسی اومانیستی و کاپیتالیستی.
از این رو پر واضح است که نظام سلطه شیطانی هرآن طرحی نو دراندازد و برای بقای موجودیت خویش دست به هر دستگیرهای دراز کند و در مقابل رقیب از هر آنچه که در اختیار دارد بهره میجوید که تا حال هم اینگونه بوده و خواهد بود. اما آنچه که نیازی به هیچ شرح وتفصیلی ندارد این که در طول تاریخ در تقابل بین حق و باطل، حق همواره با وجود نابرابری در عِده و عُده بر باطل فائق آمده و خواهد آمد.
این وعده خدای عالمیان است که: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»(آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولی خدا جز اين نمیخواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند).
انقلاب اسلامی انفجار نوری بود که قرار است تمام ظلمتها و ظلمها را برچیند و هیچ ظالمی را یارای مقابله با آن نیست. گویاترین دلیل این سخن گذشتهای است که در درازنای روزگاران واقع شده است. در طول سالیان دشمن از هر حربهای سود جسته تا به هدف شوم خویش برسد اما اراده خدا این است که مستضعفان عالم میراثدار زمین شوند.
انقلاب رفتنی نیست و شما را نسزد که این عرصه را جولانگاه خود بگیرید، پس خشمگین شوید و از این خشم بمیرید چنان که مردند آنان که قبل از شما بودند.
مهدی جبرائیلی تبریزی